مناجات با حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
این روزها که میگذرد، غـرق حسرتم مــثــل قـنــوتهـای بــدون اجــابــتــم! بسـتهست چـشمهـای مرا غـفـلت گـنـاه تو حاضری! منم که گـرفـتار غـیـبـتم! یک گـام هم به سـوی شـما بـرنـداشـتم ای مرحـبا به این همه عـرض ارادتم! خالیست دست من، به چه رویی بخوانمت؟ دل خوش کنم به چه؟ به گناهم؟ به طاعتم؟ من هر چه دارم از تو، از این دوستیِ توست خـیـری نـدیـدهای تـو ولی از رفـاقــتـم بگـذر ز رو سـیاهی من، أیهـا العـزیز! حـالا که سـویت آمـدهام غـرق حـاجـتم بـگـذار بـا نـگـاه تـو مـانـنـد حُـر شـوم با گـوشهچـشم خود بِـرَهـان از اسارتـم آن روز میرسـد که فـدایـی تـو شـوم؟ مـن بـیقــرار لـحــظـه نـاب شـهــادتـم |